سلام
دیروز جمعه بود وقتی از خواب بیدار شدم بابایی منو بغل گرفت و از پنجره بیرون رو نگاه کردم وااااااااااااای همه جا سفید شده بود خیلی خوشگل شده بود از مامان و بابا خواستم بریم برف بازی . من که همیشه از شال و کلاه گذاشتن بدم میومد این سری اول مامانی ازم قول گرفت که حتما کلاه بزارم سرم و شالمو دور گردنم ببندم و دستکش هم دستم کنم تا بریم برف بازی منم به قولم عمل کردم و اول رفتیم کمی تو حیاط برف بازی کردم و بعدش بیرون و بعدترش هم رفتیم بیرون شهر. خیلی خیلی منظره قشنگی داشت
بعدشم رفتیم پارک جنگلی شهرمون اینم درختهای کاج هستن که برفها سفید پوششون کرده