هستیا

هستیا جان تا این لحظه 10 سال و 7 ماه و 18 روز سن دارد

شعری که من می خونم

 

مامان جونم واسم کتاب شعر گرفته به اسم قوری قوری . وقتی مامانی واسم شعرشو می خونه منم ادامه اش رو می خونم این کتاب شعرمو خیلی دوست دارم

اینم شعری که من و مامانی با هم می خونیم

مامانی : شلوپ شلوپ شالاپ شالاپ چی می شنوی؟

من : صدای آب

مامانی:بیا بخون با آب و

من:تاب

مامانی :یه قصه از برای

من:خواب

مامانی:میون جنگلی

من:بزرگ

مامانی:پر از پلنگ و فیل و

من: گرگ

مامانی:پراز پرنده های

من:شاد

مامانی :یه روز اومد صدای

من:داد

مامانی:کنار برکه بود صدا یکی می گفت

من: خدا خدا ...

دیشب همین کتابمو پاره کردم 106.gifچه کار بدی کردم!68.gif

اتل متل توتوله رو هم می خونم با مامانی بعضی وقتها هم با بابایی انقدر این توتوله رو بامزه میگم که وقتی می خونم مامانی و بابایی منو میگیرن بغلشونو کلی ماچم می کنن

 


تاریخ : 31 خرداد 1394 - 13:20 | توسط : هستیا | بازدید : 1538 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام