چند روز پیش که من دلم تاب بازی می خواست و سفید برفی هم بغل گرفته بودم و بابایی تابمون می داد من چشام خواب رفت و داخل تابم خوابم برد
مامانی هم زوددی دوربینش رو آورده از این صحنه من عکس انداخته هنوز دمپاییهام پامه تازه بابایی وقتی می خواست منو بزاره تو جام بخوابم خواست دمپایی هارو از پام درآره که من یهویی بیدار شدم و کلی جیغ و داد که چرا دمپاییها رو از پام درمیاری بابا جونم منصرف شد و منم همونجوری خوابیدم